دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ |۲۳ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 25, 2024
محمد جواد طبسی

حوزه/ کارشناس امام شناسی گفت: حدود بیست خطبه از حضرت سیدالشهدا(ع) در کتاب های مربوطه نقل شده است که برخی از آن خطبه ها در محضر امام علی(ع) و در دوران آن حضرت اتفاق افتاده است.

به گزارش خبرگزاری «حوزه» حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد طبسی در نشست  امام حسین(ع) شناسی که در حرم حضرت فاطمه معصومه(س)  برگزارشد، با اشاره به خطبه های آن حضرت، اظهار داشت: حدود بیست خطبه از حضرت سیدالشهدا(ع) در کتاب های مربوطه نقل شده است که برخی از آن خطبه ها در محضر امام علی(ع) و در دوران آن حضرت اتفاق افتاده است.

دو خطبه در منی، یک خطبه پیش از خروج به سمت عراق، دو خطبه در میان راه، چند خطبه در کربلا و چند خطبه متفرقه از حضرت در تاریخ نقل شده است.

*نگاهی بر خطبه های امام حسین(ع)

نخستین خطبه امام حسین(ع)، پس از کشته شدن عثمان و هجوم مردم برای بیعت با امام علی(ع) و پذیرفتن بیعت و خلافت توسط حضرت بوده که پیشوای نخست شیعیان در ابتدا از امام حسن مجتبی(ع) خواستند تا سخن گفته و مردم شخصیت علمی این امام همام را بشناسند. پس از خطبه امام حسن(ع)، حضرت امیر(ع) به أباعبدالله الحسین(ع) فرمودند: بیا و برای مردم خطبه بخوان که حضرت به دستور پدر آمده و در یک پله پایین تر از پدر روی منبر نشستند و خطبه کوتاهی را خواندند که در تاریخ ثبت شده است. ایشان بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر و آل مطهرش فرمودند: «ای مردم؛ از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: علی شهر ولایت است؛ هر که در آن درآید، رستگار است و هر که از آن پس و پیش افتد، نابود است». حضرت، خطبه ای بسیار کوتاه؛ اما پر محتوا در محضر پدر برای مردم خواندند که در روایت آمده است که حضرت امیر(ع) او را به آغوش کشیده، به سینه چسبانید و بر روی او بوسه زدند و فرمودند: «ای مردم؛ آگاه باشید که حسن و حسین نو نهالان رسول خدایند و او در روز واپسین درباره ایشان از شما پرسش خواهد کرد».

*خطبه امام حسین(ع) در جنگ صفین

 در جنگ صفین حضرت امیر(ع) با مردم كوفه سخن گفت و آنان را به نبرد با معاویه و همدستانش برانگیخت؛ سپس به امام حسن(ع) فرمود که با مردم سخن گوید و ایشان سخن گفتند؛ سپس به حضرت سیدالشهدا(ع) فرمودند که با مردم سخن بگوید که حضرت نیز برخاسته پس از حمد و ثناى شایسته الهى فرمودند: «اى كوفیان! شما دوستان بزرگوارید، شما (چون) لباس زیرین (خودى) هستید، نه (چون) لباس رو (بیگانه). پس در احیاى آنچه در میان شما از بین رفته و آسان ساختن آنچه بر شما سخت افتاده است بكوشید. بدانید! شر جنگ، چابك و مزه اش بسیار ناپسند است، در حالى كه جرعه هایش (به ناچار) سركشیدنى است؛ پس هر كه آماده آن شود و ساز و برگ خود را براى آن آماده كند و در گرماگرم پیكار از زخمهایش ننالد، مرد میدان نبرد است و هر كه پیش از فرا رسیدن وقت مناسب و تلاش آگاهانه در راه آن به آن پیشى گیرد او را سزد كه به مردم خود سودى نرساند؛ اگر چه خویش را نابود كند. از خدا مى خواهیم با توانى كه دارد شما را به دستجات (فراوان) پشتیبان باشد». این گونه امام حسین(ع) وظیفه خود را در برابر پدر بزرگوارشان انجام دادند که آن بسیج عمومی از کوفه به طرف صفین راهی شدند که در تاریخ ثبت است.

*خطبه‌ای بر فراز منبر پیامبر(ص)

 از دیگر خطبه های حضرت، خطبه ایشان در مسجد رسول خدا(ص) بوده که در پایان آن خطبه یک نفر با مأمورین وقت مدینه درگیر شد که در نهایت توسط عمال حکومتی از پای درآمد. امام حسین(ع) در این خطبه فرمودند: «أنا بن رسول الله علی منبر رسول الله و فی حرم رسول الله ادعوکم الی سنة رسول الله/ من فرزند رسول خدا در حرم رسول و روی منبر رسول خدا شما را به سنت رسول خدا دعوت می کنم. سپس فرمودند: «ایها الناس... و تضیعون بضعته/ دنبال چه می گردید؟ به دنبال آثار رسول خدا؟ دنبال سنگ و چوب که مربوط به رسول خداست می گردید که به آنها دست بکشید؛ در حالی که پاره تن رسول خدا بالای منبر و در بین شما است و شما او را رها کردید؟

*خطبه ای علیه معاویه!

خطبه دیگر، خطبه ایشان در مناست. سليم‌بن‌قيس مي‌گويد، يك سال قبل از مرگ معاويه، حسين‌بن‌علي(ع) با عبدالله‌ابن عبّاس و عبدالله‌بن جعفر به حج رفتند. امام حسين(ع) مردان و زنان و ياران بني‌هاشم و آن عده از انصار را كه او و خاندانش را مي‌شناختند جمع كرد. سپس چند نفر را فرستاد و فرمود: همة كساني را كه امسال از اصحاب پيامبر(ص) معروف به صلاح و عبادت‌اند به حج آمده‌اند، نزد من جمع كنيد. در پي اين دعوت بيش از هفتصد نفر كه بيشتر آنان از تابعين و حدود دويسـت نفـر از اصحـاب پيامبر(ص) بودند در «منا» در خيمة آن حضرت گرد آمدند. امام(ع) در ميان آنان براي ايراد خطبه برخاست که به قسمتی از این خطبه اشاره می کنیم. حضرت پس از حمد و ثناي الهي فرمودند: «اما بعد، اين شخص طغيانگر (معاويه) دربارة ما و شيعيان ما اعمالي را روا داشت كه ديديد و فهميديد و شاهد بوديد. مي‌خواهم مطلبي را از شما بپرسم، اگر راست گفتم مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم مرا تكذيب كنيد. شما را سوگند مي‌دهم به حقّ خدا بر شما و حقّ رسول خدا(ص) و خويشاوندي من كه با پيامبر شما دارم، چون از اينجا (به ديار خود) رفتيد، اين گفتار مرا عنوان كنيد و همة شما در ديار خود از قبايلتان ـ آنان را كه به آنها اطمينان داريد ـ دعوت كنيد.

آنگاه حضرت(ع) ضمن اين گفتار، هيچ آية قرآني را كه خداوند در شأن آنان نازل كرده بود فرو نگذاشت؛ مگر اينكه آن را خواند و تفسير فرمود و نيز هر چه رسول خدا(ص) دربارة پدر و برادر و مادر خود و خاندانش فرموده بود نقل كرد، و در همة آنها اصحاب پيامبر(ص) مي‌گفتند: آري، به خدا اين سخنان را شنيديم و شهادت مي‌دهيم و تابعين مي‌گفتند: به خدا سوگند اين سخنان را كساني از صحابه كه آنها را به راستگويي و امانت مي‌شناسيم براي ما نقل كردند.

حضرت(ع) فرمود: شما را به خدا قسم مي‌دهم كه اين سخنان را براي هر كس كه به او و دينش اطمينان داريد، نقل كنيد. سليم مي‌گويد: از جمله سخنان امام حسين(ع) كه دربارة آن، آنان را سوگند داد و يادآور شد، اين بود كه فرمود: شما را به خدا سوگند مي‌دهم آيا مي‌دانيد كه علي‌بن‌ابي‌طالب(ع) برادر رسول خدا(ص) بود، هنگامي كه پيامبر(ص) بين اصحابش برادري پديد آورد، بين او و خودش برادري برقرار كرد و فرمود: تو برادر مؤمن مني و من برادر تو هستم در دنيا و آخرت؟! گفتند: آري به خدا. آنگاه فرمود: شما را به خدا سوگند مي‌دهم، آيا مي‌دانيد كه رسول خدا(ص) محل مسجد و منازل خود را خريد و ساختمان كرد، سپس در آنجا ده اتاق ساخت، نه اتاق براي خودش و يك اتاق كه در وسط واقع شده بود براي پدرم، سپس درهايي كه به مسجد راه داشت جز درب اتاق پدرم همه را بست. پس در اين باره عده‌اي به سخن آمدند و پيامبر(ص) فرمود: من از طرف خودم درب منازل شما را بسته و درب منزل علي(ع) را باز نگذاشتم، بلكه خداوند مرا به بستن درهاي منازل شما و گشودن درب منزل علي(ع) فرمان داد، بعد پيامبر(ص) همه مردم بجز علي(ع) را از خوابيدن در مسجد نهي فرمود، در مسجد و منزل او و در منزل رسول خدا(ص) جنابت رخ مي‌داد از اين رو در همانجا براي پيامبر(ص) و علي(ع) فرزنداني متولد شدند؟!

گفتند: آري به خدا و فرمود: شما را به خدا سوگند مي‌دهم آيا مي‌دانيد كه رسول خدا(ص) روز غدير خم علي(ع) را به ولايت نصب كرد و فرمود: بايد حاضران به غايبان برسانند؟ گفتند: آري به خدا. فرمود: شما را به خدا سوگند مي‌دهم آيا مي‌دانيد رسول خدا(ص) در جنگ تبوك به علي(ع) فرمود: تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسايي و تو پس از من زمامدار هر مؤمني؟ گفتند: آري به خدا. و فرمود: شما را به خدا سوگند، آيا مي‌دانيد كه رسول خدا(ص) هنگامي كه نصاراي نجران را براي مباهله فراخواند جز علي(ع) و همسرش (فاطمه(س)) و دو فرزند او (حسن و حسين(ع)) را نياورد.

گفتند: آري به خدا. فرمود: آيا مي‌دانيد كه پيامبر(ص) او را براي ابلاغ آيات برائت فرستاد و فرمود: از سوي من كسي (پيام را) نمي‌رساند مگر خودم يا كسي كه از من باشد؟ گفتند: آري به خدا و خطبه مفصلی را ایراد فرمودند.

*خطبه‌ای که خبر از شهادت می‌داد

هنگامى که امام حسین(ع) تصمیم گرفتند (از مکّه) رهسپار عراق شود، برخاستند و خطبه اى به این مضمون ایراد فرمود: «اَلْحَمْدُلِلّهِ ما شاءَ اللّهُ، وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلى رَسُولِهِ، خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جیدِ الْفَتاةِ، وَ ما أَوْلَهَنی إِلى أَسْلافی اِشْتِیاقُ یَعْقُوبَ إِلى یُوسُفَ، وَ خُیِّرَلِی مَصْرَعٌ اَنَا لاقیهِ. کَأَنِّی بِاَوْصالی تَقْطَعُها عَسْلانُ الْفَلَواتِ بَیْنَ النَّواویسِ وَ کَرْبَلاءَ فَیَمْلاََنَّ مِنِّی اَکْراشاً جَوْفاً وَ اَجْرِبَةً سَغْباً، لا مَحیصَ عَنْ یَوْم خُطَّ بِالْقَلَمِ، رِضَى اللّهِ رِضانا اَهْلَ الْبَیْتِ، نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ وَ یُوَفّینا اَجْرَ الصّابِرینَ. لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) لَحْمَتُهُ، وَ هِىَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فى حَظیرَةِ الْقُدْسِ، تَقَرُّ بِهِمْ عَیْنُهُ وَ یُنْجَزُ بِهِمْ وَعْدُهُ. مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنِی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ تَعالى/ حمد و سپاس از آنِ خداست، آنچه او بخواهد [همان شود]، و هیچ توان و قوّتى جز به کمک او نیست، و درود خداوند بر فرستاده اش[حضرت محمّد(ص). (آگاه باشید!) قلاّده مرگ بر گردن آدمیزاد، همانند گردنبندى است بر گردن دختران جوان (مرگ همیشه همراه آدمى است). اشتیاق من به دیدار گذشتگانم (پدر و مادرم و جدّ و برادرم) همانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف است! براى من شهادتگاهى برگزیده شده که به یقین به آن خواهم رسید و گویا مى بینم گرگان درنده بیابان ـ بین نواویس و کربلا ـ بند بند تنم را پاره پاره کرده و گویى از من شکم هاى تهى و مشک هاى خالى خود را پر مى کنند. از آن روز که (روز عاشورا) قلم تقدیر الهى بر آن رقم خورده است، گریزى نیست! خشنودى خداوند خشنودى ما اهل بیت است. (آنچه را که خداوند بدان خشنود است ما اهل بیت نیز به همان خشنودیم). ما در برابر بلا و آزمایش الهى شکیباییم و او پاداش عظیم صابران را به ما خواهد داد. هرگز پاره تن رسول خدا از وى جدا نمى شود و در حظیرة القدس (درجات عالى بهشت) به او ملحق خواهد شد، و چشمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به ذرّیه اش روشن مى شود و وعده اش توسّط آنان وفا خواهد شد. هر کس آماده است خون خود را در راه ما نثار کند و خود را آماده لقاى خداوند سازد، با ما رهسپار شود، چرا که من ـ به خواست خداوند ـ فردا صبح حرکت خواهم کرد».

*اتمام حجت با لشگر حر

خطبه دیگر حضرت در منطقه ای به نام «ذوحصن» یا «ذوا جشن» بود. منطقه ای در عراق که محل ملاقات امام حسین(ع) با سپاه حر بن یزید ریاحی است. هر دو سپاه در آنجا فرود آمدند، چون وقت نماز ظهر رسید امام به «حجّاج بن مسروق» فرمود: «أَذِّنْ رَحِمَکَ اللهُ!... حَتّى نُصَلِّی/ اذان بگو: خداوند ترا رحمت کند،... تا نماز بگذاریم». حجّاج برخاست و اذان گفت، آنگاه امام(ع) به حرّ بن یزید خطاب کرد: «یَابْنَ یَزیدَ! أَتُریدُ أَنْ تُصَلِّىَ بِأَصْحابِکَ وَ أُصَلِّی بِأَصْحابِی؟/ آیا تو قصد دارى با یاران خویش نماز بگذارى و من نیز با یاران خود نماز بگذارم؟» که حر پاسخ داد: شما با یارانت نماز بگزار، ما نیز به تو اقتدا مى کنیم! سیدالشهدا(ع) به «حجّاج بن مسروق» فرمود: «اقامه بگو» اقامه گفت و امام(ع) جلو ایستاد و هر دو سپاه به او اقتدا کردند. پس از نماز از جاى خویش برخاست و به شمشیرش تکیه داد و (خطبه خواند) و پس از حمد و ثناى الهى چنین فرمود: «أَیُّهَا النّاسُ! إنَّها مَعْذِرَةٌ إِلَى اللّهِ وَ إِلى مَنْ حَضَرَ مِنَ الْمُسْلِمینَ، إِنِّی لَمْ أَقْدِمْ عَلى هذَا الْبَلَدِ حَتّى أَتَتْنِی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَىَّ رُسُلُکُمْ أَنْ اَقْدِمَ إِلَیْنا إِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا إِمامٌ، فَلَعَلَّ اللّهُ أَنْ یَجْمَعَنا بِکَ عَلَى الْهُدى، فَإِنْ کُنْتُمْ عَلى ذلِکَ فَقَدْ جِئْتُکُمْ، فَإِنْ تُعْطُونِی ما یَثِقُ بِهِ قَلْبِی مِنْ عُهُودِکُمْ وَ مِنْ مَواثیقِکُمْ دَخَلْتُ مَعَکُمْ إِلى مِصْرِکُمْ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ کُنْتُمْ کارِهینَ لِقُدوُمی عَلَیْکُمْ اِنْصَرَفْتُ إِلَى الْمَکانِ الَّذِی أَقْبَلْتُ مِنْهُ إِلَیْکُمْ/ اى مردم! این اتمام حجتى است در پیشگاه خداوند و مسلمانان حاضر، من خود به سوى دیار شما نیامدم مگر آن که نامه هاى شما به دستم رسید و فرستادگانتان به سویم آمدند و گفتند: به سوى ما بیا چرا که ما پیشوایى نداریم بدان امید که خداوند به وسیله تو ما را در مسیر هدایت گرد آورد. اگر همچنان بر دعوت خود باقى هستید که اکنون آمدم. بنابراین، اگر با من پیمان و میثاق هاى محکم مى بندید به گونه اى که مایه اطمینان خاطرم گردد، با شما وارد شهرتان مى شوم و اگر چنین نکنید و از آمدنم به این دیار ناخشنودید به مکانى که از آنجا آمده ام باز مى گردم».

*خطبه جانسوز شب عاشورا

خطبه دیگر، خطبه آن حضرت در شب عاشورا برای یاران خود است که فرمودند: «أثنی علی الله أحسن الثناء و أحمده علی السراء و الضراء اللهم إنی أحمدک علی أن أکرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن وفقهتنا فی الدین و جعلت لنا أسماعاً و أبصاراً و أفئدة و لم تجعلنا من المشرکین. أما بعد، فإنی لا أعلم أصحابا أولی و لا خیراً من أصحابی و لا أهل بیت أبر و لا أوصل من أهل بیتی فجزاکم الله عنی جمیعا خیراً. و قد أخبرنی جدی رسول الله(ص) بأنی سأساق إلی العراق فأنزل أرضاً یقال لها: عمورا و کربلا و فیها استشهد و قد قرب الموعد. ألا و إنی أظن یومنا من هؤلاء الأعداء غداً و إنی قد أذنت لکم فانطلقوا جمیعاً فی حل لیس علیکم منی ذمام، و هذا اللیل قد غشیکم فاتخذوه جملاً و لیأخذ کل رجل منکم بید رجل من أهل بیتی فجزاکم الله جمیعا خیراً و تفرقوا فی سوادکم و مدائنکم، فإن القوم إنما یطلبوننی و لو أصابونی لذهلوا عن طلب غیری.حسبکم من القتل بمسلم اذهبوا قد أذنت لکم. ... إنی غداً أقتل و کلکم تقتلون معی و لا یبقی منکم أحداً حتی القاسم و عبدالله الرضیع/ خدا را به بهترین وجه ستایش کرده و در شدائد و آسایش و رنج و رفاه در مقابل نعمت هایش سپاسگزارم. خدایا! تو را می ستایم که بر ما خاندان، با نبوت، کرامت بخشیدی و قرآن را به ما آموختی و با دین و آیین آشنایمان ساختی و به ما گوش( حق شنو) و چشم( حق بین) و قلب( روشن) عطا فرمودی و از گروه مشرک و خدانشناس نگرداندی. اما بعد، من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیدم و اهل بیت و خاندانی باوفاتر و صدیق تر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای خیر دهد. آن گاه فرمود: جدم رسول خدا(ص) خبر داده بود که من به عراق فراخوانده می شوم و در محلی به نام عمورا و کربلا فرود آمده و در همان جا به شهادت می رسم و اکنون وقت این شهادت رسیده است. به اعتقاد من همین فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد نمود و حالا شما آزاد هستید و من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه می دهم که از این سیاهی شب استفاده کرده و هر یک از شما دست یکی از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوی آبادی و شهر خویش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛ زیرا این مردم فقط در تعقیب من هستند و اگر بر من دست یابند با دیگران کاری نخواهند داشت، خدا به همه شما جزای خیر و پاداش نیک عنایت کند.

این محقق و پژوهشگر حوزه علمیه در پایان یادآور شد: این موارد بخشی از خطبه‌های بیست‌گانه حضرت سیدالشهداء (ع) بود.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha